جاسوس با لحن جدی گفت: «برای اجداد وحشی ما وحشتناک بود؛ چون عقلشون به اونجا نرسیده بود که شعور آدمو از جسمهایی که این شعور درشون جلوهگر میشه تفکیک کنن –درست همونطور که میمون، که از شعور کمتری برخورداره، قادر نیست احتمالاً خونهای رو بدون ساکنانش تصور کنه؛ یا وقتی چشمش به یه خونۀ مخروبه میافته نمیتونه به آدمی فکر کنه که تو اون خونه رنج میبره. از این نظر برای ما وحشتناکه که اینجور نگرشو به ارث بردهیم؛ نگرشی که از این نظریههای وحشی و خیالی دنیای دیگه گرفته شده– درست مثل نام محلهایی که افسانههایی رو به یاد ما میآره که اونها رو توضیح میده یا رفتارهای بیمعنایی که برای توجیهشون فلسفهتراشی میکنیم. شما میتونین منو اعدام کنین، اما قدرتِ شیطانی شما در همین جا متوقف میشه، میخوام بگم که شما نمیتونین همه چیز منو اعدام کنین.
از داستان کوتاه پارکر اندرسون فیلسوف / آمبروز بیرس